فرزندي مادر پيرش را كه عمرش از ۱۰۰ گذشته بود در زنبيلي نهاده براي هواخوري مي برد.
در راه به پيامبر زمان برخوردند، پيامبر از روي مزاح به پسر فرمود:مادرت را شوهر بده .
پسر گفت :با اين سن پيري ، شوهر كردنش ديگر چون باشد؟
پيرزن برآشفت و با دست محكم برفرق پسر زد و گفت : تو بهتر ميداني يا پيامبر خدا ؟!